جدول جو
جدول جو

معنی سلوک کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سلوک کردن
(کَ دَ)
سفر کردن، مدارا کردن، پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عرفان) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جملۀ مدارج توبت، مجاهدت، خلوت، عزلت، ورع، زهد، وصمت، خوف و رجا، حزن، جوع، ترک شهوت، خشوع و تواضع است. نیک روی کردن در امور. (از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ص 225). (اصطلاح تصوف) طلب تقرب حق تعالی. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
سلوک کردن
رفتار کردن، سازگاری کردن، راه پیمودن، طی کردن (مراحل عرفانی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلام کردن
تصویر سلام کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلیک کردن
تصویر شلیک کردن
آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ، تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالوس کردن
تصویر سالوس کردن
حیله کردن مکر ورزیدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
ازدحام کردن، سر و صدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاک کردن
تصویر هلاک کردن
نیست کردن از میان بردن نیست کردن فانی کردن: (اگر نرویم ماراهلاک کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوک کردن
تصویر ملکوک کردن
لکه دار کردن، بد نام کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوث کردن
تصویر ملوث کردن
آلوده کردن آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملون کردن
تصویر ملون کردن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوه کردن
تصویر جلوه کردن
گرازیدن پرویزیدن شکوهیدن خوش آراستن نیک نمودن: (بچشم ماجلوه کرد)، دلبری کردن کرشمه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوا کردن
تصویر بلوا کردن
آشوباندن شوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلیک کردن
تصویر شلیک کردن
در کردن گلوله (توپ تفنگ و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکو کردن
تصویر پلکو کردن
خرد کردن بدانه های درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت کردن
تصویر سکوت کردن
تنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خلیدن در هم آمیختن وارد شدن بجایی فرود آمدن در جایی، وارد شدن روح کسی بقالب بدن دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
سخن گفتن در نهفت دو به دو سخن گفتن خلوت کردن با کسی. سخن گفتن با وی در جای خلوت، عزلت گزیدن، یا خلوت کردن جایی را، بیرون کردن اغیار را از آنجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوس کردن
تصویر جلوس کردن
نشستن، برتخت سلطنت نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوس کردن
تصویر جلوس کردن
نشستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هلاک کردن
تصویر هلاک کردن
نابود کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شلیک کردن
تصویر شلیک کردن
Shoot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
Overcrowd
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سکوت کردن
تصویر سکوت کردن
Hush
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
Crash, Fell, Plummet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
Dawn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیک کردن
تصویر کلیک کردن
Click
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلیک کردن
تصویر کلیک کردن
clicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سکوت کردن
تصویر سکوت کردن
молчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
разбиваться , падать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
переполнять
دیکشنری فارسی به روسی